۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

گاهي شك كن !

هراس مي ورزم
به روزهايي كه باطل مي شوند
و نه سياهي شب
با تيك تيك ساعت اش ،
كه شعله ي نوري ، آويخته بر ديوار
دنياي ام را روشن مي كند.
از آدمها مي ترسم
آنها كه با زبانشان
فكرها را بند مي آورند
به آنكه مي گويد: دوستت دارم
شك مي كنم و
ايمان مي آورم
به كسي كه از فاصله اي معين
به من نزديك تر نمي شود.
روياهايم را چه ره به واقعيت ؟!
زنده ام مي دارند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر