۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

سكوت = فرياد

زبانم بند آمده است. خدا چه آسان احساسات خویش را در بازی انوار آفتاب و ابرهای تکه تکه آسمان نشین نشان مان می دهد و ما در ساختمان های سیمانی.
انسانها با خواسته هاشان نه خویشتن که یکدیگر را رنج می دهند و ما از این رنج لذت می بریم. ما لذت می بریم که به ما ظلم کنند و سپس ما علیه بیدادشان فریاد بزنیم " آزادی ، برابری ، صلح ، زندگی ..."
دوست دارم بدانید دور نیست آن روزی که فریاد زنانه مرا میشنوید که می گویم " من انسانم ، من یک زن هستم " نه می خواهم در مقابل تعظیم ام کنید ، نه در نکویی وصفم. و نه می گذارم به سویم سنگ حماقت و شهوت پرتاب کنید. آدمیت آن است که همگام و دوشادوش من گام برداری...
من ! زن تو ، دختر تو ، خواهر تو ، مادر تو ، مولد تو هستم. جهانی به دستهای من شکل می گیرد. من زندگی را به دوش می کشم... پس با من یکی باش !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر