۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

22/11/88


حالیا !

معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه ی تنگ

با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی ؟!

تو چرا اینهمه دلتنگ شدی ؟!

باز کن پنجره را...

و بهاران را باور کن... !!!


حمید مصدق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر