گردون بانو
هیچگاه ندانستم ، هیچ گاه نفهمیدم.
۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه
و سرانجام آزادی
من امروز
می توانم به آزادی بیاندیشم
.
تصویر می کنم موهای رهایم را
در باد
پستان های زنی را تقدیس کن
که کودکان فردا را شیر می دهد
و آزادگی را
سیر می کند
من
به مردی فکر می کنم
که سربلندی به خانه خواهد برد
و دستهای تو
در دفاع تن سنگسار من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر